برديا

برديا جان تا این لحظه 12 سال و 1 ماه تو دل مامانشه

سيب....!!!!!!!!

سلام ني ني كوچولوي من... نخودچي بودي حالا ديگه شدي قدر يه سيب.... سيب شيرين و سرخ زندگي مادوست دارم زودتر اين ٥ ماه بياد و بگذره ببينم اين ني نيه مامان چه شكليه.... هفته پونزدهمه كه من و تو با هم هستيم.. البته بابايي هم هست... كه اونم مثل من خيلي دوستت داره... باهات حرف ميزنه... صداشو ميشنوي؟؟وقتي ميگه دوستت داره و ميخواد ببينتت ميشنوي؟؟؟ ايشااله اين ٥ ماه بسلامتي ميگذره و با اومدنت به اين دنيازندگي سه نفرمون شيرين تر ميشه.... دوستت داريم
تاریخ : 06 مرداد 1391 - 22:53 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 678 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

پهلووووووون من....

سلام پسر گل مامان و بابا.... يه عكس از نيمرخت گرفتيم محشره... البته به پاي عكسهايي كه بعدا ازت ميگيريم نميرسه ها ولي واسه ماماني يه دنيا ارزش داره... اونقده عكستو نگاه كردم كه نگو..... آزماش و سونو همه گفتن يه تپل مپليه سالم تو دلته و ميخواد زودتر بزرگ شه و از دل مامانش بياد بيرون... يه چند روز بود حال ماماني اصلا خوب نبود، اما الان كه جواب سلامتيتو گرفتم بال دراوردم... پسر پهلوونم دوستت داريم
تاریخ : 25 تیر 1391 - 19:20 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 775 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

هورررررررا پسرم سالمه....

سلام نفس مامان خوبي؟ امروز براي بار دوم ديدمت اينبار خيلي بيشتر دفعه قبل... از نيم رخ دماغ و چشم نازت هم معلوم بود... احروز رفته بودم سونوي تشخيص سلامت شما.. دكتر گفت همه چيز خوبه خوبه... حالا بايد برم آزمايشش رو هم بدم صداي قلبت رو هم شنيدم .... قربونت بشم چقدر قلبت تند تند ميزنه!!! شايد ترسيده بودي كه يكي اومده بود تو ي حريمت ...!!!!كلي توي اتاق سونو ايستاده بودم و به سه تا تصوير تو كه توي مونيتور بود نگاه ميكردم كه خانم دكتر صدام كرد و گفت بيا خانم دل بكن از ني نيت صداي قلبت رو كه شنيدم گريه ام گرفت و خدا رو شكر كردم واسه اين نعمت كه تو سالمي وداري توي وجود من زنده ميشي و چقدر خدا مهربونه كه اينو برامون خواسته.... خدا دوستت دارم... ني ني دوستت داريم
تاریخ : 18 تیر 1391 - 02:54 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 737 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

يك سوم راه رو اومديم... (:

سلام عزيز دل ماما...جات راحته؟ خوش ميگذره تو دل ماماني؟ فردا ميريم تو هفته دوازدهم... هفته آخر ماه سوم... مونده تا بياي به اين دنيا ولي يك سومه راه رو رفتي.... قربونت بشه مامان كه ني ني خوبي بودي تا حالا... فقط فكر كنم بدنيا بياي از اون بچه هاي شكمو بشي.... هنوزم مامان رو شبها بيدار ميكني ميگي گرسنمه!!!!من كه بيدار ميشم بابايي هم بيدار ميشه  طفلي... ولي خوب باباييه ديگه بايد عادت كنه به اذيتهاي ني ني ش...(: دوستت داريم


تاریخ : 13 تیر 1391 - 01:03 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 743 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

همراه فسقلي من .....

سلام بردياي مامان.... امروز رفتم دكتر ، بابايي هم اومد تا تو رو تو دل من ببينه، ولي دكترسونو گرافي نكرد آخه ٢ هفته ديگه بايد بريم آزمايش غربالگري ببينيم شما ايشااله سالمي ني ني كوچولوي من.......حالا الان تو هفته يازدهممون هستيم ... يازده هفته ست با هميم (: ايشااله كه تا آخر عمرمون هم با هميم.. دوستت دارم
تاریخ : 08 تیر 1391 - 09:02 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 680 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

زود بيا!!!!

 

سلام پسر گل مامان.... امروز روز آخر هفته دهم رو دارم ميگذرونيم... دو ماه ونيم تموم ميشه ايشااله، فردا هم وقت دكتر دارم ميخوام دومين عكست رو هم بگيرم و بذارم توي آلبومت... راستي ميدوني اولين چيزي كه برات خريديم يه آلبوم بوده....!!!!! از بس مامان و بابايي عشق عكسن.... واي زودي بيا ديگه برديا جون تا ثانيه به ثانيه از روي ماهت عكس بگيريم.... دوستت دارم


تاریخ : 06 تیر 1391 - 21:55 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 722 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

چه زود ميگذره... (:

سلام كوچول موچول مامان...الان كه دارم اين پست رو مينويسم شما ٢ سانتي متر و ٥ ميليمتر هستي يعني يه كوچولوي دو نيم سانتي( الان كه داري ميخوني حداقل ١٠ برابر اون موقعي پهلوووووووووون)... يه كوچولوي ١٠ هفته ايي .... يعني ايشااله ٣٠ هفته ديگه روي ماهتو ميتونم ببينم.... اين ١٠ هفته زود گذشت... ديگه چيزي نمونده!!!!!!!!!!دوستت دارم


تاریخ : 02 تیر 1391 - 07:33 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 754 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

مامان امروز حالش بد شد ):

 

باز هم سلام بردياي من... امروز ماماني  رفته بود آزمايشگاه و چون از شب قبل هيچي نخورده بود و شما هم كلي شكمو هستي حال مامانو بد كردي و حالا مامان مجبوره يه روز ديگه بره آزمايشگاه.... داري مامانو اذيت ميكني ها شيطون!!! ولي اشكال نداره شما بيا اذيت هات رو هم به جون ميخرم عزيزم... دوستت دارم


تاریخ : 29 خرداد 1391 - 11:06 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 751 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

يك هفته كمتر شد

سلام بردياي عزيز من... مامان جان الان يه هفته به اومدندت نزديكتر شده... نه هفته ست كه تو دل ماماني هستي... داري بزرگ ميشي .... الان قد يه حبه انگوري( بعدا برات قصه بزبز قندي رو ميگم) ....حبه انگور من ايشااله كه با اومدنت زندگي ما رو مثل انگور شيرين تر كني . دوستت دارم
تاریخ : 28 خرداد 1391 - 05:09 | توسط : ماما ميسا | بازدید : 659 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید